آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
حرف نگفته خدایا...!!! می دانم که می دانی... حتی بهتر از خود من.... اما می نویسم... می نویسم تا امواج دلم را کمی آرام کنم... خدایا...!!! خستگی همیشه به کوه کندن نیست خستگی گاهی همین سنگینی بغض است که نفس کشیدن را برایت دشوار می کند خستگی گاهی انتظاراست که پایانش را نمی دانی خستگی گاهی دلتنگیست خدایا...!!! شنبه 12 مرداد 1398برچسب:, :: 2 :: نويسنده : آدمک
خداوندا یاریم کن اگر روزی جایی چیزی را شکستم .... دل نباشد شنبه 12 مرداد 1398برچسب:, :: 1 :: نويسنده : آدمک
نگاه ساکت مردم به روی صورتم دزدانه می افتدهمه گویند:عجب شادست!عجب خندان! دل مردم چه می داند که من دنیایی از دردم!!! شنبه 12 مرداد 1398برچسب:, :: 1 :: نويسنده : آدمک
انگار پنج شنبه به دنیا آمدم دل به هر چه می بندم باید فاتحه اش را بخوانم! شنبه 12 مرداد 1398برچسب:, :: 1 :: نويسنده : آدمک
اگر زلزله شهر را ویران کرد ای کاش جسدم در هزاره بعد کشف شود پزشک و باستان شناس و خبر نگار و موزه دار یکی حدود سن و سال حدس بزند یکی علت فوت و دیگری قیمت استخوان اما عشق و اندوه و هراسم در این شهر را که مشخص می کند؟؟؟ جمعه 11 مرداد 1398برچسب:, :: 16 :: نويسنده : آدمک
دنیای عجیبی شده است! برای دروغ هایمان خدا را قسم می خوریم و به حرف راست که می رسیم می شود جان تو...!!! جمعه 11 مرداد 1398برچسب:, :: 16 :: نويسنده : آدمک
گفتم:خدا سوالی دارم گفت :بپرس پرسیدم:چرا وقتی شادم همه با من می خندند ولی وقتی ناراحتم کسیر با من گریه نمی کند؟! جواب داد: شادی را برای جمع کردن دوستان آفریده ام ولی... غم را برای انتخاب بهترین دوست... جمعه 11 مرداد 1398برچسب:, :: 16 :: نويسنده : آدمک
گیرم که باخته ام اما کسی جرات ندارد به من دست بزند یا از صفحه ی بازی بیرونم کند شوخی نیست من شاه شطرنجم... جمعه 11 مرداد 1398برچسب:, :: 16 :: نويسنده : آدمک
عشق چیست؟ 3 ثانیه نگاه... 3 دقیقه خنده... 3 ساعت صفا... 3 روز آشنایی... 3 هفته وفاداری... 3 ماه بی قراری... 3 سال انتظار... و 30 سال پشیمانی...
جمعه 11 مرداد 1398برچسب:, :: 15 :: نويسنده : آدمک
رویا های کوچک را آرزو مکن زیرا برای تکان دادن قلبت به اندازه کافی قدرت ندارند
فاصله بهشت تا خشت خوردن یک سیب بود واز اینجا تا بهشت نخوردن صدها سیب ... پنج شنبه 10 مرداد 1398برچسب:, :: 17 :: نويسنده : آدمک
بزرگ ترین اشتباهی که ماآدما تو رفتارمون انجام میدیم اینه که: نصفه میشنویم.یک چهارم میفهمیم.هیچی فکرنمیکنیم ودوبرابرواکنش نشون میدیم!!!!!!!!!!!!!!! پنج شنبه 10 مرداد 1398برچسب:, :: 17 :: نويسنده : آدمک
آدمک آخردنیاست بخند... آدمک مرگ همین جاست بخند... دست خطی که تورا عاشق کرد... شوخی کاغذی ماست بخند... آدمک خرنشوی گریه کنی... همه دنیا سراب است بخند... آن خدایی که تو بزرگ اش خواندی... به خدا مثل تو تنهاست بخند... پنج شنبه 10 مرداد 1398برچسب:, :: 17 :: نويسنده : آدمک
می گویند خودکشی بدترین گناهیست که بخشیده نمی شود سزاوار این هستم که در ترین ها یکی را داشته باشم...! پنج شنبه 10 مرداد 1398برچسب:, :: 14 :: نويسنده : آدمک
ما در برابر کسی که او رابه خود وابسته کردیم مسئولیم حتی در قبال موزاییک های پیاده رو وقتی روی آن ها راه می رویم! پنج شنبه 10 مرداد 1398برچسب:, :: 14 :: نويسنده : آدمک
روزمرگم اشک را شیدا کنید روی قلبم عشق را پیدا کنید روز مرگم خاک را باور کنید روی قبرم لاله ها پرپر کنید پیکرم را غرق در شبنم کنید روز مرگم دوست را دعوت کنید دور قبرم را کمی خلوت کنید بعد مرگم خنده ها بر تن کنید رفتنم را دوستان باور کنید پنج شنبه 10 مرداد 1398برچسب:, :: 14 :: نويسنده : آدمک
این روز ها در سرزمینی زندگی می کنیم که دویدن سهم کسانیست که نمی رسند و رسیدن سهم کسانیست که نمی دوند پنج شنبه 10 مرداد 1398برچسب:, :: 14 :: نويسنده : آدمک
گاهی...فقط گاهی...دلم می خواهدخودم را فراموش کنم به جای دور بروم جایی که مرا نشناسند...جایی که کسی را نشناسم فریاد خفته در گلویم را آزاد کنم و بگویم: من بریدم دنیا اینقدرنقش قلمت را به دل من نزن این زندگی سگی هرگز تغییر نخواهد کرد پنج شنبه 10 مرداد 1398برچسب:, :: 13 :: نويسنده : آدمک
در نگاهت چیزیست که نمی دانم چیست؟ مثل آرامش بعد از یک غم مثل پیدا شدن یک لبخند مثل بوی نم بعداز باران در نگاهت چیزیست که نمی دانم چیست؟ من به آن محتاجم! پنج شنبه 10 مرداد 1398برچسب:, :: 13 :: نويسنده : آدمک
آرزوهایم هوایی می شوند..... به باد می روند....! دود می شوند...! حس می کنم معتاد حسرت هایم شده ام!!! پنج شنبه 10 مرداد 1398برچسب:, :: 13 :: نويسنده : آدمک
دلت که گرفته باشد... شادترین آهنگ ها روضه خوانی می کنند شلوغ ترین مکان ها تنهایی ات را به رخت می کشند و شاد ترین روز ها برای تو غمگین ترین روزهاست! زندگی برایم فقط یک معنی دارد: حسرت پنج شنبه 10 مرداد 1398برچسب:, :: 13 :: نويسنده : آدمک
خواستم و نشد... آرزوهایم را امیدهایم را یکی یکی به آتش می کشم تا اندکی گرم شوم...! چه طعم تلخ و زننده ای دارد این دلتنگی پنج شنبه 10 مرداد 1398برچسب:, :: 13 :: نويسنده : آدمک
پروردگار! مرا با اشک هایم... لبخندهایم... آه های خانمان سوزم... خطاهای فراوانم... شب های نالان تا سپیده صبحم زخم های سر باز زده ام... وجود آشفته ام... به نام نامی حقت... به حق به رحیم و غفور بودنت پذیرا باش... سراسر دردوآهم جزتو مرحمی ندارم پنج شنبه 10 مرداد 1398برچسب:, :: 13 :: نويسنده : آدمک
دکتر پای نسخه ام بنویس<ملاقات ممنوع> بگذار تنهایی ام دلیل پزشکی داشته باشد چهار شنبه 9 مرداد 1398برچسب:, :: 22 :: نويسنده : آدمک
به سلامتی حرفایی که نمیشه گفت باید خورد...ولی بعضی حرفارو نه میشه گفت نه میشه خورد میمونه سر دل میشه دلتنگی ... میشه بغض... میشه سکوت میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چه مرگته! چهار شنبه 9 مرداد 1398برچسب:, :: 22 :: نويسنده : آدمک
خسته ام... از صبوری خسته ام... از فریادهایی که در گلویم خفه ماند... از اشک هایی که قاه قاه خنده شد... و از حرف هایی که زنده به گور گشت در گورستان دلم آسان نیست در پس خنده های مصنوعی گریه های دلت را در بی پناهیت در پشت هزاران دروغ پنهان کنی... این روزها معنی را زندگی ام حذف کرده ام برایم فرقی نمیکند روز هایم را چگونه قربانی کنم! چهار شنبه 9 مرداد 1398برچسب:, :: 22 :: نويسنده : آدمک
این روز ها ... روی این کره خاکی چه خبر است؟ آدم ها سنگ شده اند یا سنگ ها نقاب آدم دارند؟ احساس ها مرده اند یا مرده ها جای زنده ها زنگدی می کنند؟ من سر در گمم میان این همه رنگ... خدا یا مگر همه را از یک گل نیافریدی؟؟؟ چهار شنبه 9 مرداد 1398برچسب:, :: 21 :: نويسنده : آدمک
![]() ![]() |